زینب بانوزینب بانو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
نی نی وبلاگی شدن مانی نی وبلاگی شدن ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

عقیله مامانی

شرح ضیافت نامه 2

چند بار نهار را مهمان ارباب بودیم و چندبار هم مهمان عمویمان... زینب مثل پروانه دور حرم میچرخید...یه طواف واقعی... و پدرش که از نزدیک شدن پروانه اش به قتلگاه دچار ترس میشد... هنوز بعد از 1400 سال دل یک مرد را قتلگاه میلرزاند چه رسد به...عبدالله...و سکینه...و رقیه... روز قبل از شهادت بانوی مظلومه ی دو عالم دلتنگ مولامون شدیم و از اربابمون آرزوی دیدار دوباره کردیم... رفتیم نجف تا در سوگ زهرا در کنار مولا زانوی غم بغل بگیریم...دل آتش میگرفت از تصور اینکه روزی حسن چه دید و چه کشید و حسین و زینب... و کاش شب شام غریبان محبوب علی کنار ش نبودیم... چرا که باید پاره پاره میشدیم از داغی که اون شب روی دل مولایمان بود...و غربت علی... زینب کنا ...
31 فروردين 1394

شرح ضیافت نامه 1

فکر میکردیم سخته... فکرمیکردیم اتفاقات مختلفی ممکنه بیافته ولی به میزبانامون ایمان داشتیم... میزبانایی که تا لحظه ی آخر هم باورمون نشد که ما رو به مهمانی حریم حرمشون دعوت کردن... مخصوصا من که اولین بارم بود... بودجمون برای سفر با کاروان خیلی کم بود. حتی از طرف عتبات ثبت نام کردیم ولی الویت آخر و توی لیست رزو شده ها...داستانی شد که خیلی بهممون ریخت... بودجمون کم بود و دلمون تنگ تنگ... فکر اینکه توی عزای مادرمون توی تهران باشیم و به همه عــــــیـــــــد رو تبریک بگیم بیشتر از همه دلمون رو تنگ تر میکرد... قرار شد با اتوبوس بریم ایلام واز اونجا هم خودمون رو برسونیم به مرز و بعد هم... که اونم نشد... ساعت 6 بعداز ظهر روز 28 اسفند...
17 فروردين 1394

مقدمه ضیافت نامه...

نمیدونم کدوم دعا... کدوم مکان... کدوم اشک... و کدوم دل شکستگی... براتم را به امضا رساند... به دست هشتمین امام... که برات کربلا به دست اوست... لحظه ی تحویل سال در کربلا بودیم... و در شب شهادت بی بی دوعالم...در حرم مظلوم دوعالم...امیرالمومنین... در ضیافت اهل کرم هستیم...و گویی در خواب... زینب که مثل یک فرشته است...بی مبالغه... شرح ضیافت نامه بماند بعد از بازگشتمان... فعلا فردا کاظمینیم...ان شالله...
6 فروردين 1394
1